ای به تیر غمزه ات جان ها شکار
خاک راهت کیمیای روزگار
سایل کویت شهان تاجدار
یابن الزهرا، ای علی رایادگار
خسته ام، ازتلخی این انتظار
نذرکردم تابیایی در بهار
روزهاهم مثل شب گشته سیاه
نیست توفیری میان مهروماه
عمرهادرتیره گیها شد تباه
گشته ابنای بشر غرق گناه
بیقرارم، بیقرارم، بیقرار
نذرکردم تابیایی دربهار
عشق تودل رامسخرکرده است
سینه را نورت منورکرده است
شهرراعطرت معطر کرده است
خاک را لطفت مطهرکرده است
کوهها ازهیبتت درانکسار
نذرکردم تابیایی دربهار
کنج خانه دورازهرقیل وقال
درخفا، ازدیده ی اهل وعیال
بود ذکرم لحظه ی تحویل سال
یامحول؛ کن نظربرخسته حال
خواستم وصل تورا ازکردگار
نذرکردم تابیایی دربهار
کی نمایی روی چون مه را عیان
رخ مگیراز ما توای آرام جان
مونس روز وشبم آه وفغان
غصه دارم وسعت هفت آسمان
"ناعمم"بیگانه از ایل وتبار
نذرکردم تابیایی دربهار
- شنبه
- 9
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 11:53
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محمدرضا محمدی (ناعم)
فاطمه اردستانی