در چشم هایش رنج محنت بار می دیدند
جای گلایه گریه ی بسیار می دیدند
زینب همان بانو که وقتی خطبه را می خواند
او را به شکل حیدر کرّار می دیدند
زینب همان دختر که بود آئینه ی مادر
بنت علی را فاطمی رفتار می دیدند
در اوج ماتم بر لبش الّا جمیلا داشت
هر لحظه او را فاتح پیکار می دیدند
از تلّ دوید و گوشه ی مقتل زمین افتاد
اغیار او را روضه خوان یار می دیدند
اما پس از گودال ، بعد از عصر عاشورا
درمان درد خلق را بیمار می دیدند
مردم به حالش گریه می کردند ، وقتی که
او را میان کوچه و بازار می دیدند
لعنت به شمر و حرمله ، لعنت به خولی
از طعنه هاشان اهل بیت آزار می دیدند
از کربلا تا به مدینه هر چه می رفتند
یک غصّه را گویی هزاران بار می دیدند
در حسرت دیدار با خورشید بی تکرار
شب تا سحر این ماه را بیدار می دیدند
با گریه طوری روضه می خواند از غم گودال
اهل مدینه صحنه را انگار می دیدند
جای تعجّب داشت یک تن زنده برگردد
غم های حضرت را اگر حضّار می دیدند
صبر از نفس افتاد ، مات صبر زینب بود
باران اسیر دیده ی پُر ابر زینب بود
- شنبه
- 9
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 14:18
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
اسماعیل شبرنگ
ارسال دیدگاه