اربعینی ز تو جدا مانده
کاروانی که بی صدا مانده
کاروان شکسته برگشته
کشتۀ زیر دست و پا مانده
عوض تکه های پیروهنت
تکه هایی ز بوریا مانده
به رخ تک تک عزیزانت
جای سیلیِ بی هوا مانده
نه کمر مانده از بدن هاشان
نه رمق بهر دست ها مانده
از تو شرمنده ام برادر من
در خرابه رقیه جا مانده
روضه خواندم برای صبر خودم
من نشستم کنار قبر خودم
شاعر : مسعود اصلانی
- یکشنبه
- 26
- آذر
- 1391
- ساعت
- 14:7
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه