درکوفه حسینجان خبرازمهرو وفانیست
اینجا به خدا آیتی ای از رنگ خدانیست
کوفه همهٔ لطف وصفایش ز علی بود
از بعد علی غیر دورنگی و ریا نیست
مایار و هوادارتو هستیم،، دروغ است
درباطن کوفی بجــز از جور و جفانیست
گفتندبیا،جمله هواخــواه تو هستیـــم
یک تن به خدا یار وفادار شما نیست
گفتند بیا،،،،در دلمان حب تو داریم
اندر دلشان جز ستم و کینه،،، میا،،،،نیست
مهمان کشی عادت شده در منطق کوفی
ترسی به دل از محکمـــــهٔ روز جـزانیست
گرم است عجب،مشغلــــــهٔ اسلحه سازی
اینجا بجز از نیزه و شمشیر دغانیست
این کوفهٔ نفرین شده آقا همه درد است
اینجا نه دوا هست،نه امّید شِفا،،، نیست
همراه میاور تو علی اصغـــــــــر خود را
آن مرغک پر بسته سزاوار بلا نیست
این قاصد خونین پر تو میل تو دارد
افسوس به دام ستم افتاده،،رها نیست
من"ناعمم"و سائل درگاه شمایم
مارا تومرانی ز سرایت،که روا نیست
- چهارشنبه
- 13
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 23:24
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محمدرضا محمدی (ناعم)
ارسال دیدگاه