این روزها محو شلوغیهای عیدیم
حالا نیا !؛ سرگرمِ دید و بازدیدیم
بازارمان سکهست، درگیر حراجیم
یوسف نیا که سخت مشغول خریدیم !
ما پاسخ «هَل مِن مُعینت» را ندادیم
خود را به نشنیدن زدیم؛ اما شنیدیم
ما را بهشتی کرد، استغفارهایت
اما دوباره تا جهنم صف کشیدیم
تا سوی ما از راه دلسوزی دویدی ...
دنبال هر راهِ فرار از تو دویدیم
خود را شبیه کفتر جلد تو کردیم
اما به بام دشمنانت هم پریدیم
راه تو را دیدیم و از بیراهه رفتیم
حاجی شدیم؛ اما به کفرستان رسیدیم
بییاریات را جای یاری گریه کردیم
بر شورهزار خویش، بیهوده چکیدیم
بی خیرتر از ما نخواهی دید؛ هر چند ...
جز خیر، از دستان تو چیزی ندیدیم
گفتند، از دل میرود هر کس که رفته
با اینکه بین مایی از تو دل بریدیم !
- جمعه
- 15
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 16:52
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
رضا قاسمی
ارسال دیدگاه