با دیده گریان و با قلب مضطر
ناله دارم در غم موسی بن جعفر
با غل و زنجیر از زندان بغداد
یوسف فاطمه گردیده آزاد
واویلا واویلا آه و واویلا...
میان زندان غم ناله ها میزد
با اشک دیده رضا را صدا میزد
زمزمه لبش با چشم گریان
پسرم پسرم ، رضا رضا جان
واویلا واویلا آه و واویلا...
روزه بود و یوسف حیدر کرّار
هر شب با رزق بلا می نمود افطار
روزش در تاریکی همچون شب تار
آزرده شد دلش از ظلم و آزار
واویلا واویلا آه و واویلا...
در کنج زندان شده جان او بر لب
گریه کند با یاد غربت زینب
او که یار و هوادار حسین است
کوفه و شام ، علمدار حسین است
واویلا واویلا آه و واویلا...
ای زندانی کوفه جانها فدایت
به قربان ناله های وا اخایت
یتیمان گرسنه دور و برت
از تن جدا شد سر برادرت
واویلا واویلا آه و واویلا...
- جمعه
- 15
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 17:18
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
امیر عباسی
ارسال دیدگاه