• دوشنبه 3 دی 03


شهادت امام موسی بن جعفر(ع) -(دوباره چنگ زدم دامن خراسان را...)

598

دوباره چنگ زدم دامن خراسان را 
به کاظمین رساندم صدای لرزان را 

برای حاجت کوچک نمی روم آن جا 
دریغ اگر که بگویم به او غم نان را 

منی که هیچ ندارم برای عرض ادب 
چه تحفه ای ببرم پیشکش کنم؟ جان را 

دو پادشاه به یک سرزمین نمی گنجند 
کنار هم به خدا دیده ام دو سلطان را 

که دیده در وسط آسمان دو تا خورشید؟ 
که دیده پا قدم آفتاب، باران را؟ 

ببین چه بخت بلندی! به دست کوتاهم 
گرفته ام من بی دست و پا دو دامان را 

ببین کسی که خودش میهمان زندان بود 
چه بی مضایقه دارد هوای مهمان را 

به چشم دیده اسیری ست در دل زندان 
به چشم دل به اسیری گرفته زندان را 

بر او که لحظه به لحظه مسافر عرش است 
گماشته ست چه دیوانه ای نگهبان را؟ 

براو چگونه اثر کرده زهر؟ در عجبم! 
که خلق در نفسش دیده اند درمان را 

کریم ترجمه ی دیگر ابوالحسن است 
که جمع دیده ام اطراف او فقیران را 

وداع با حرمش ساده نیست،‌حق دارم 
عقب عقب بروم تا ته خیابان را ...

  • یکشنبه
  • 17
  • اسفند
  • 1399
  • ساعت
  • 9:16
  • نوشته شده توسط
  • طاهره سادات مدرسی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران