بند اول
همیشه توی سختیام
گره که افتاده به کارام
صدا زدم باب الحوائج موسی بن جعفر
دست منو بگیر آقام
توو دو عالم نمیشه اسیر غم
اونی که شد در خونت محترم
سفرمون برکت گرفت از رزق تو
کم شده اما چرا رزق حرم ؟
دستمو بگیر رها نکن ، ما رو از خودت جدا نکن
ای پدرِ غریبِ امام رضا ، با هم اومدین سوا نکن
بند دوم
چشمام رو هم میزارم
روضت و یادم میارم
برای غربتت آقا جون موسی بن جعفر
شبیه ابرا میبارم
چه بلایی اومده آقا سرت
خداروشکر که نبوده دخترت
انقده زدن شکست استخونات
نبینه الهی زهرا مادرت
روی خاکا یاد مادری ، دسته بسته یاد حیدری
روضه ی حسین و میخونی آقا ، تشنه لب دمای آخری
بند سوم
با اینکه مبتلا بودی
اسیر غصه ها بودی
یقین دارم اون لحظه ها که موسی بن جعفر
گریون کربلا بودی
خندیدن اگر به چشم تر تو
اما هیچ کسی نزد دختر تو
اون همه بلا آوردن به سرت
ولی روی نی نرفته سر تو
پیکرت نَمونده بی کفن - پاره پاره و عریان بدن
لشکری نریخته رو سرت آقا - واسه غارت یه پیروهن
- دوشنبه
- 18
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 19:16
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
بهمن عظیمی
ارسال دیدگاه