گرفته سوز صدایت تمام دنیا را
و گریه هات به آتش کشیده جان ها را
بس است دست خودت را تکان مده بانو
عذاب میدهد این گریه های تو ما را
قبول کن که علی رفته و نمی آید
قبول کن که پسر رفته راه بابا را
بلند شو , منشین زیر آفتاب انقدر
کباب کرده ای آخر تو دشت و صحرا را
بیا کمی به خودت رحم کن عزیز حسین
قرار نیست نبینی طلوع فردا را
تو با وفا و نجیبی , درست مثل خودت
خودت برای خودت حل کن این معما را
علی که رفت , تو دیگر مرو از این دنیا
مگیر تاب و توانِ عزیز زهرا را
بلند شو برو قدری کنار زینب باش
بگیر غصه ی آن داغدار تنها را
- سه شنبه
- 19
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 12:8
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
پوریا باقری
ارسال دیدگاه