خانه مان راباحضورت رشک جنت میکنی
گرچه بیماری ولی، دل را طبابت میکنی
چندمین باراست میبینم که در وقت نماز
آرزوی مرگ از درگاه رحمت میکنی
پیش ازآنی که کنیزت باخبرگردد، شما
دربه رویم میگشایی، غرق منت میکنی
بهرتسکین دل زارم به پیش چشم من
تکیه بر دیوار بانو، باصلابت میکنی
آنقدرخوبی که حتی برزن همسایه هم
گرچه آزرده تورا، اما کرامت میکنی
روز گریه، شام گریه،گریه،گریه، اشک اشک
لااقل بانو بگو کی استراحت میکنی؟
روی میگیری زمن؟ زهرا جوابم رابده
باسکوتت سینه را دریای محنت میکنی
- شنبه
- 23
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 16:46
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محمدرضا محمدی (ناعم)
ارسال دیدگاه