غم و درد و بلا کوچه به کوچه
تب و اشک و عزا کوچه به کوچه
میان کوفه گرداندند سر را
به روی نیزه ها کوچه به کوچه
خروش ناله در عرش است بر پا
قیامت می شود از اشک زهرا
سری را خولی آورده به کوفه
تنی مانده رها بر خاک صحرا
دلش بی تاب از آهی پر شرر سوخت
شبیه چشم هایی شعله ور سوخت
به پای حنجری آتش گرفته
تنور خولی آن شب تا سحر سوخت
شاعر:یوسف رحیمی
- دوشنبه
- 27
- آذر
- 1391
- ساعت
- 14:11
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه