مرا کن در حرم مهمان اباالفضل
به درد من تویی درمان اباالفضل
به قول شاعری که آذری گفت
دیر زینب سنه قربان اباالفضل
شدم عباس من بی تو مردد
که بعد از تو سر خیمه چه اید
نمیدانم چه شد در راه برگشت
خداوندا علمدارم نیامد
تو پناه خیمه هستی عباس
پس چرا دو دیده بستی عباس
تا ببینی حال و روز من را
کمرم را تو شکستی عباس
بردار علم
ساقی حرم
گرفته علقمه عطری سراسر
زعطر یاس و هستی پیمبر
رسیده مادری پهلو شکسته
کنار علقمه غوغاست مادر
همیشه غبطه میخوردم به حالت
الا مادر به قربان جمالت
حسین من که راضی باشد از تو
علمداری تو گشته مدالت
تویی صاحب مدارج عباس
لطف و مهرت شده رایج عباس
کار من خورده به دستت گره
الدخیل باب الحوائج عباس
- سه شنبه
- 26
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 23:21
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
ارسال دیدگاه