ای همسفر قرار تو باورنکردنیست
	من ، اربعین ، کنارتو ، باورنکردنیست
	با نیمه جان مانده خودم را رسانده ام
	اینجا ، سر مزار تو ، باورنکردنیست
	بر روی سرخ همسفرانت نگاه کن
	این باغ لاله دار تو باورنکردنیست
	در زیر تازیانه به سر شد اسارتم
	تا آمدم دیار تو باورنکردنیست
	من را ببین و مادر خود را نظاره کن
	قدِّ کمان یار تو باورنکردنیست
	آنان به قلب خون شده جز غم نذاشتند
	چیزی برای خواهر تو کم نذاشتند
	مهمان شام بودم و بر میزبانیم
	یک لحظه چشم خویش روی هم نذاشتند
	جز سنگ و تازیانه و سیلی و کعب نی
	بر زخم های واشده مرهم نذاشتند
	دیگر چه وقت حرف عبا و امامه است
	وقتی به دست های تو خاتم نذاشتند
	دیدی چطور که آل پیمبر عزیز شد
	در مجلسی که دخترک تو کنیز شد
	شاعر : محمد بیابانی
- سه شنبه
- 28
- آذر
- 1391
- ساعت
- 8:37
- نوشته شده توسط
- سیده زینب فیض

 
                 
                 
  
   
  
  
  
  
  
  
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                
 
     
     
     
     
                
                
ارسال دیدگاه