• دوشنبه 3 دی 03

 حسن لطفی

حضرت عباس(ع)، مدح و ولادت -(دوباره از نجف گرفتم نسیم صبحگاهی را...)

797

دوباره از نجف گفتم نسیمِ صبحگاهی را
که پَر دادیم دلها را کبوترهایِ چاهی را

زیارت‌نامه شد شعرم  همین که از علی گفتم
شرافت میدهد این نام  کاغذهایِ کاهی را

نه عالم بود نه آدم که آندَم دستِ حق می‌دوخت
به قد و قامتِ مولا  قَبایِ پادشاهی را

همیشه مادرم میگفت خلقت کارِ دستِ اوست
که بر این سقفِ شب پاشیده پولکهایِ ماهی را

میانِ نقطه‌هایِ نور   ماهی بی‌نظیر آمد
شبم روز است حالا که امیر بنِ امیر آمد


که هست اینکه علی دارد سرش را روی دامانش 
که بوسه می‌زنند از شوق امامان هم به دستانش

خجالت می‌کشد مهتاب از نور جبینِ او
حسودی می‌کند خورشید بر ماهِ شبستانش

اگر بیرق بیافرازد اگر قامت بیاراید
فلک را سقف بشکافد کجیِ تیغِ بُریانش

که هست این سربه‌زیرِ بی‌نظیرِ شیرگیری که 
خیال فاطمه تخت است با او از عزیزانش

تعالی‌لله از این چشم و تعالی‌الله از آن اَبرو
که حیران میشود حتی علی از این کمان اَبرو


شجاعت را شهامت را عَلَم را محترم کرده
خدا نامِ بُلندش را به عِلیین عَلَم کرده

برای خطی از مدحش که می‌خواهد خدا گوید
مُرکب کرده دریا را درختان را قلم کرده

پَری در زیر پایش  شَهپری هم رویِ خودِ اوست
دو بال از جبرئیلش را خدا اینگونه کَم کرده

دهان‌ها وا ، تپش‌ها تند ، بند آمد نَفس‌هاشان
عرق می‌ریزد این لشکر  زمین انگار دَم کرده

اگر جامه بِدَر کردند  اگر شلوار تَر کردند
جوانیِ علی اینجاست اگر یک دشت رَم کرده

کسی می‌آید از غوغایِ او عالم زمین گیر است
اگر بَد می‌رَمَد لشکر  فقط تقصیرِ این شیر است


حرم از روز روشن‌تر چه حاجت ماه را هرشب
حرم وقتی که دارد نورِ بسم‌الله را هرشب

من از نوری که دارد علقمه هر روز فهمیدم 
بغل می‌کرده این بِرکه جمالِ ماه را هرشب

"به مژگانش سیه کرده" ... چه غوغا با مناجاتش
 چه خوش با گریه تَر کرده سپاهِ شاه را هرشب 

زمانِ پاسداری‌اش  زمانِ آب آوردن
فقط میگفت یازینب تمامِ راه را هرشب 

فقط از مَشک می‌پرسند طفلانِ پریشانش 
چه رازی داشت لبخندش که پیدا بود دندانش...

  • چهارشنبه
  • 27
  • اسفند
  • 1399
  • ساعت
  • 12:0
  • نوشته شده توسط
  • طاهره سادات مدرسی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران