قمر اومده مدینه
همه اومدن تماشا
علی دستاشو می بوسه
سلام ساقی العطاشا
بانیِ روضه و اشک و گریه اومد
دوباره برای مولا هدیه اومد
پُر شد میونه جمع عاشق ها هم
عموی علم کش رقیه اومد
قمر ای همه ی هستم
باتو من بارمو بستم
علمت دلمو برده
یه کاری داده دستم
آب سقا خونه خوردم
که الان مسته مستم
ساقی جانم جانم
اومد اونیکه همیشه
فدایی زینبینه
میگه مادرش که بچه ام
غلام در حسین
مثل حیدر شیره بیشه ی میدونه
وقتی دوره سرش تیغو میچرخونه
از عدو تنها یک چکمه و یک تیغو
روی خاک ها هم یک بی بدن میمونه
آسمون میون دستاش
یه قران میون‌چشماش
دعای خیر زینب
همیشه بوده باهاش
دل اربابو برده
بازو بنده یا زهراش
ساقی جانم جانم جانم
- چهارشنبه
- 27
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 23:24
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
ارسال دیدگاه