در آسمانم ماه را میبینم امشب
گمراهم اما راه را میبینم امشب
چشمِ سرم را بستم و با دیدۀ دل
لبخندهای شاه را میبینم امشب
ارباب خوشحال است و من در دستهایم
مال و مَنال و جاه را میبینم امشب
در چشمهایِ این علی دارم علی را
یا که رسول الله را میبینم امشب
میآید و با هر قدم در زیر پایش
جانهای خاطرخواه را میبینم امشب
حالا که آقایِ دعا دارد میآید
ما را خدا ای کاش قربانش نماید
فخر است امشب آسمان را بر زمینش
میخندد و افلاک حیران طِنینش
دست حسین بن علی امشب رکابُ
رویِ علی بن حسین آمد نگینش
بی تاب شد، لبخند زد، رویش گُل انداخت
وقتی که لبهایِ علی شد بوسه چینش
خالی ست جای فاطمه هرچند اما
خوابیده با لالایی اُمالبنینش
در سوم شعبان رسید از راه، شاه و
در پنجمین روزش رسیده جانشینش
روح دعا، مرد خدا، جانِ حسین است
او وارثِ مُلکِ سلیمانِ حسین است
با یک نگاهت سنگ هم اعجاز کرده
در راه اثباتت حَجَر لب باز کرده
نه دوستانت که یَدِ عُقده گشایت
از دشمانت هم گرهها باز کرده
حتی دعاهایت؛ جدا از حرفهایت
در عِلم حرفی تازه را آغاز کرده
هر کس فرازی از ابوحمزه شنیده
تا قابِ قوسین خدا پرواز کرده
هروقت میخواهم که قلبم را بشویم
باید «الهی لاتؤدِّبنی» بگویم
با دستِ لبریز از دعایی که تو داری
ما را ببر سمت خدایی که تو داری
حرفی بزن تا جامِ من لبریز گردد
از بادههای حرف هایی که تو داری
گرم مناجات است شبهای ملائک
با لحن جانسوزِ صدایی که تو داری
پرواز خواهم کرد با بالی که خاکی ست
یک روز تا صحن و سرایی که تو داری
ما را شبی مهمان خانِ روضهات کن
در خانهات، در کربلایی که تو داری
هر جا که باشی کربلا آنجاست آقا
انگار هر روزِ تو عاشوراست آقا
- پنج شنبه
- 28
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 13:15
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
ارسال دیدگاه