رُخش چه صبحِ مَلیحی،لَبش چه آبِ حیاتی
علیِّ اکبرِلیلاست، چه شاخه نباتی
بدونِ چشمه ی لَعلَش، نبود در همه هستی
نه چشمه ای نه قناتی، نه دِجله ای نه فراتی
دمیده برسردنیا چه آفتابِ بلندی
رسیده در شبِ لیلا چه ماهِ بابرکاتی
قدش چه سَروِبلندی، چه گیسویی چه کَمندی
چه مرتضی سَکِناتی، چه مصطفی وَجَناتی
چه دِلبَری چه دَلیری، چه بی مثال و نظیری
چه یوسفی چه عزیزی، چه ماوَرایِ صفاتی
حواسِ قافله رفته است در صدایِ اَذانش
هَلا چه حَیِّ عَلایی، چه عَجِّلوا بِصَلاتی
حسین با پسرش رَد شدند از غزلِ من
پسر چه ماهِ جَمیلی، پدر چه بابِ نجاتی
- دوشنبه
- 2
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 17:53
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
عباس شاه زیدی
ارسال دیدگاه