بنداول
المثنای مرتضی ابالفضل،ساقیه دشته نینوا ابالفضل
شیوه ی رزمه تو چه بی نظیره،هیبته چشمه تو یه گله شیره
چه خبر شده تو کارزار،که دشمن میگه الفرار
از ترسه تیغه ابالفضل،لشکری شده تار و مار
زد به دله عدو،حیدره کربلا
رفتند همه عقب،تا پشته خیمه ها
کسی نبود بیاد به جنگ تن به تن
یه عده جون دادن،به زیره دست و پا
یاسیدی یاابالفضل
بنددوم
تیزیه شمشیرش مثاله الماس،کشته ی تیغه او لشکره خناس
تا که زد بر دله سپاهه کافر،غرشی کرد و گفت انا بن حیدر
رجزش مدد یاعلی،حمله میکرد بی معطلی
گروهی بی سر شدن تا،میچرخوند تیغه صیقلی
نیروی مرتضی میونه بازوهاش،قدرته ذوالفقار،برقه دوتا چشاش
نداره احتیاج به سپر و زره،زهره هارو درید گره ابروهاش
یاسیدی،یاابالفضل
بندسوم
ذکره تکبیره او رسد به افلاک،کس ندیده چنین جنگجویی چالاک(بی باک)
کربلا گشته است عرصه ی محشر،زنده کرد خاطره ی فتح خیبر
بدونه ترس و واهمه،راهی شد سوی علقمه
تا غسله زیارت کند،ببیند روی فاطمه
به روی دست گرفت،علم و مشک آب
رفت طرفه فرات،باسرعت و شتاب
محافظانه شط همه فرارین
مردن یه عده ای،از ترس و اضطراب
یاسیدی یاابالفضل
- چهارشنبه
- 4
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 15:6
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
الیاس محمدشاهی
ارسال دیدگاه