ای دلم بی قرار در حرمت
کن نگاهی به سائل کرمت
ذره ای بودم و ز لطف شما
زیر بالم شده تمام سما
طفل خُردی به پای مکتب تو
بوده ام من دخیل هر شب تو
سر نهاندند پیش پای شما
بهجت و فاضل و مطهر ها
عمه و بنت و خواهر معصوم
بر تو باشد سلام هر معصوم
ای ضریحت بود مطاف ملک
رفته گلدسته ات فراز فلک
چشم من ابری است و بارانی
از تب عشق خود تو می دانی
لحظه هایم اسیر دل تنگی
می زنم زلف یار را چنگی
افتخارم بود گدایی تو
مرغ دل را کنم هوایی تو
می کنی تو غروب آدینه
دل من را چو صحن آیینه
با نگاهی دلم هوایی کن
قلب من را تو کربلایی کن
شاعر:میثم رحمانی
- یکشنبه
- 3
- دی
- 1391
- ساعت
- 8:24
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه