بند اول
باباجونم یه چند شبه کجایی
تنگه دلم برام بگی لالایی
عمه بهم میگه که رفتی سفر
خسته شدم دیگه از این جدایی
تا رفتی توی قتلگاه
آتیش زدن به خیمه گاه
جای سالم نیست به تنم
بدنم کبود و سیاه
دویدم پیِّ غافله ، کفه پام پُر از آبله
دخترای کوفه بابا،هی بهم میگفتن گدا
واویلا،وای از غریبی
بند دوم
یه بار جاموندم بابا از کاروان
نیمه ی شب تنها توی بیابان
میترسیدم بابایی از تاریکی
رفتم زیره یه بوته ی مغیلان
با ضربه ای سرم شکست
اعضای پیکرم شکست
زجر بی معطلی میزد
بابا بال و پرم شکست
منو میکشید رو خارا،صورتم شده چون زهرا
مشت و سیلیِ بی امان،دخترت و لکنت زبان
واویلا، وای از غریبی
بند سوم
منزل آخرم شده خرابه
قاتله من گریه های ربابه
این شده کابوس شبای تارم
سرت بابا تو مجلس شرابه
یکی من رو نشون میداد
یزید سر رو تکون میداد
اگه که عمه ام نبود
رقیت اونجا جون میداد
خون شده دله زینبت ، خیزران میزد رو لبت
پیش دیده ی بچه هات، افتاده تو طشت دندونات
واویلا،آه از یتیمی
- دوشنبه
- 9
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 19:20
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
الیاس محمدشاهی
ارسال دیدگاه