آه, ایام عزای زینب است
مجلس ماتم برای زینب است
تنگ شد قلبم بنال ای نی بنال
این نیستان نینوای زینب است
اشک چشم آیینه ی آیین ماست
اشک چشم آب بقای زینب است
گریه باید کرد بر زخم دلش
اشک ما چشم دوای زینب است
ای که بیماری و می جویی شفا
بزم غم دارالشفای زینب است
هر کجا هستی عزاداری نما
کل ارض ٍ , کربلای زینب است
هر زمان زائر شدی بر قتلگاه
بوسه کن چون جای پای زینب است
ذکر من از کودکی شد یاحسین
این هم از لطف خدای زینب است
حاجیان با بصیرت شاهدند
پرده ی کعبه لوای زینب است
هم اصول و هم فروع دین ما
امتداد خطبه های زینب است
گه به گوش دل نوایی می رسد
بر گمان من نوای زینب است
در دیار درد و غم جان می دهد
(راویه), محنت سرای زینب است
آشنایی نیست در بالین او
درد غربت آشنای زینب است
پیر مستغنی ست در چشم بشیر
هر جوانی که گدای زینب است
- دوشنبه
- 16
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 17:54
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
سیدبشیر حسینی میانجی
ارسال دیدگاه