عید آمده از راه؟! چه عیدی؟! چه بهاری؟!
وقتی خبر از باغ و گل و سبزه نداری
تا دیده شکوه دل دریایی ما را،
غم آمده تا ساحل ما موج سواری
تقدیر بر این است که در گوشه ای آرام
غم از پی غم هی بشماری بشماری
این سیل اثر گریه ی ماتمزدگان است
ای ابر بهاری چه بباری چه نباری
تقویم ورق خورد و تو را برگ و بری نیست
ای دل به همان زردی پاییز دچاری
ای کاش بیایی و در این وسعت تاریک
ای سال نو آیینه در آیینه بکاری
در راه سواری است؛ خوشا آینه ی ما
برخیزد اگر از دل این جاده غباری
- سه شنبه
- 17
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 18:57
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
سید علیرضا شفیعی
ارسال دیدگاه