تازه رسیده از سفر کربلا سرت
بین تن تو فاصله افتاده تا سرت
با پهلوی شکسته و با صورت کبود
کنج تنور کوفه کشانده مرا سرت
پیشانی ات شکسته و موهات کم شده
خاکستر تنور چه کرده ست با سرت؟
رگ های گردنت چِقَدَر نامرتب ست
ای جان من چگونه جدا شد مگر سرت؟
این جای سنگ نیست، گمان می کنم حسین -
افتاده است زیر سم اسب ها سرت...
باید کمی گلاب بیارم بشویمت
خاکی شده ست از ستم بی حیا سرت
چشمان تو همیشه به دنبال زینب ست
تا اربعین اگر برود هر کجا سرت
شاعر: علی اکبر لطیفیان
- دوشنبه
- 4
- دی
- 1391
- ساعت
- 12:25
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
علی اکبر لطیفیان
ارسال دیدگاه