ای ولای تو ولای پدرت یامهدی
میکنم گریه برای پدرت یامهدی
اشک میریزم و در بزم عزا میگویم
تعزیت باد عزای پدرت یامهدی
تا زمین هست و زمان هست و سما پابرجاست
سرفراز است لوای پدرت یامهدی
نقش برآب شده نقشهی دشمن، با او
ریخت باران به دعای پدرت یامهدی
جان ناقابل من باد به قربان شما
پدرم نیز فدای پدرت یامهدی
سامرا بر رُخ خود رنگ محرّم دارد
شده غمخانه سرای پدرت یامهدی
حرمش ملجاء هر شیعه و سُنّی باشد
همه هستند گدای پدرت یامهدی
بی گمان در نظر تو شده در این ماتم
سامرا کربوبلای پدرت یامهدی
سوخت در آتش زهر، آن گل سرخ نبوی
رفت تا عرش، نوای پدرت یامهدی
در برش بودی و خود آب برایش دادی
نشد آن آب دوای پدرت یامهدی
مرغ جانش به جنان رفت و جهان زار گریست
چیده شد ظلّ همای پدرت یامهدی
غسل و کفنش بنمودیّ و نمازش خواندی
گشت شرمنده اخای پدرت یامهدی
معتمد کرد یتیمات، و تو ای دُرّ یتیم
ریختی دُرّ به پای پدرت یامهدی
نیست لایق بسراید غزل سرخ، «بشیر»
خود بخوان شعر رثای پدرت یامهدی
- پنج شنبه
- 19
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 12:7
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
سیدبشیر حسینی میانجی
ارسال دیدگاه