شكفته شد گل شادى چمن به رقص آمد
هزار هزار هَزاره چو من به رقص آمد
چنان ترانه سرودند بلبلان چمن
كه سوسن و سمن و نسترن به رقص آمد
به تن چو جامهی عصمت نگار ما پوشيد
ز شوق و شور و شعف پيرهن به رقص آمد
ديار غربت دل بر وطن مبدّل شد
به يمن مقدم جانان وطن به رقص آمد
گل جمال ورا ديدم و خجل گشتم
چو غنچه بوسه نمودم دهن به رقص آمد
خمار لعل لبش بودم و شدم سرخوش
ميان دُرج دهانم سخن به رقص آمد
براى نرگس مست غزال دشت غزل
غزل سرودم و دشت و دمن به رقص آمد
بشارتى به «بشير» آن بشيرِ غيبى داد
كه يار بهر تو در اين زمن به رقص آمد
- پنج شنبه
- 19
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 12:32
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
سیدبشیر حسینی میانجی
ارسال دیدگاه