چنان شادم، چنان شادم، من امشب
ز درد و غم، چون آزادم، من امشب
به این عالم، گل نرگس، خوش آمد
صفای او، به این مجلس، خوش آمد
برای ما بهین مونس خوش امد
نه مجنونم، نه فرهادم، من امشب
ز درد و غم، چون آزادم، من امشب
چنان مستم، نمی دانم، كه هستم
فقط دانم، كه من ساقی، پرستم
گرفته با، ایاغ خُم، ز دستم
نه صیدستم، نه صیّادم، من امشب
ز درد و غم، چون آزادم، من امشب
بده ساقی، میِ شادی، به یاران
شراب غم، نمیخواهد، جوانان
كه رقصد دل، دراین محفل، چو مستان
نه شاگردم، نه استادم، من امشب
ز درد و غم، چون آزادم، من امشب
جهان آری، چنان یاری، ندیده
به عرش حق، قدِ سروش، رسیده
صنوبرها، به تعظیمش، خمیده
نه چوگانم، نه شمشادم، من امشب
ز درد و غم، چون آزادم، من امشب
بشارت میدهم یاران، بشیرم
جوانم من، جوانم من، نه پیرم
به عشق حضرتت مهدی، اسیرم
نه نرّادم، نه معتادم، من امشب
ز درد و غم، چون آزادم، من امشب
نگنجد بر، سرودی گفتگویش
خجل گشته، مه تابان، ز رویش
گدا گشته، همه شاهان، به كویش
به چاه غم، نیفتادم، من امشب
ز درد و غم، چون آزادم، من امشب
- پنج شنبه
- 19
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 13:7
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
سیدبشیر حسینی میانجی
ارسال دیدگاه