یل یلِ میدان قاسم رجز خوانِ
از ترس شمشیرش ازرق حراسانِ
بین میدان قاسم است یا ماه تابان آمده؟
خوش قد و بالا ترین سرو جوانان آمده
بس که با هیبت رسیده من نفهمیدم دگر
یک تنه او آمده یا کل گردان آمده؟
رجاور قاسمه سر نوبر قاسمه
مث باباش حسن شیر تندر قاسمه
رجز پشت رجز من ز نسل جملم
یه ضربه کافیه چون که ضرب الاجلم
یاقاسم عزیزالله
..............................
بند دوم
برق دو چشمانش ماننده الماسِ
مثل علی اکبر شاگرد عباسِ
آن قدَر شوق پریدن در دلش دارد که او
بند کفشش را نبسته سوی میدان آمده
تا که خواند: "إن تنکرونی فأنا ابن المجتبی"
پیرمردان جمل گفتند: که طوفان آمده
تناور قاسمه کیمیاگر قاسمه
کوریه ابتران از همه سر قاسمه
گلستان قاسمه باغ و رضوان قاسمه
اونی که به همه میده فرمان قاسمه
یاقاسم عزیز الله
- دوشنبه
- 23
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 19:54
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
کربلایی جواد محمدی
ارسال دیدگاه