• دوشنبه 3 دی 03


درد دل های زینب کبری با امام حسین (ع) در روز اربعین - (بگذار از آن شهر ریا دیگر نگویم)

12501
18

بگذار از آن شهر ریا دیگر نگویم
از قصّه ی شام بلا دیگر نگویم
من را نگاه بی حیای کوفیان کشت
زخم زبان شام را دیگر نگویم
آقا همین بس که تو را از من گرفتند
از کوفه و سنگ جفا دیگر نگویم
می دانی ای آرام جانم ای حسینم
پس از سر و تشت طلا دیگر نگویم
طاقت نداری تا بگویم ای برادر
آتش به جان خیمه ها . . . دیگر نگویم
داغ سه ساله پشت زینب را شکسته
این داغ سنگین بود و ما . . . دیگر نگویم
من بودم و یک دشت باغ لاله امّا
با داغ خود کشتی مرا دیگر نگویم
یک کربلا بس بود تا زینب بمیرد
از کربلا تا کربلا دیگر نگویم
شاعر :وحید محمدی
برگرفته از وبلاگ بیت های سوخته

  • سه شنبه
  • 5
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 8:39
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



حسین کشاورزی

تقدیر
باسلام با تشکر ازشاعر عزیزوارحمند از شعر زیبایش

پنج شنبه 21 شهریور 1392ساعت : 22:29

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران