می آید امامی که به اسرار بصیر است
می آید امامی که به اخبار خبیر است
می آید امامی که جهان منتظر اوست
می آید امامی که به اقطار امیر است
می آید امامی که سراپای وجودش
درفلسفه هستی و اسفار سفیر است
مدیون و نثار نَفَسش باد، دوگیتی
زیر قدمش گنبد دوّار سریر است
از مهرِ رُخش، خار شود گل به کویری
از قهر دلش، گلشن و گلزار کویر است
لبخندِ لبش ، زنده کند مرده دلان را
دلهای مریضی که به زنگار اسیر است
با تیغ کجش راست کند قامت دین را
دینی که گرفتار و گرفتار، و،گیر است
محمودیم ارزانی من حب ائمه ست
ای دوست بیا هدیه عطار عبیر است
گر سینه ی من پر شده از حس تغزل
دل، دلشده و عاشق اشعار بشیر است
- سه شنبه
- 24
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 15:35
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
ارسال دیدگاه