از مدینه تا به قم اشراق نور آوردهای!
یا نشان آسمان از کوه طور آوردهای؟
وه چه زیبا! ، محملی از نور و هودج، سبزپوش
کاروان در کاروان، شور و شعور آوردهای
آسمان ها در نظاره، شهر غرق موج نور
بر کویر آباد، احساس غرور آوردهای
دم به دم پروانهی شمع وجودت قدسیان
گوییا از سمت جنّت، فوج حور آوردهای
عشق هم محو تماشای جمال جاهِ توست
عقل را حتی به وجد و شوق و شور آوردهای!
می تراود نام زهرا از شمیم نام تو
از مزار گمشده، عطر حضور آوردهای؟
دسته دسته مردم قم، پایبوست آمدند
ای کریمه! سوی ما سرّ سرور آوردهای
میدهی درس کرامت، درس عرفان، درس عشق
مکتبی آکنده از آیات نور آوردهای
در مسیر عمهات زینب به دنبال امام
صد پیام از سیرِ آن سروِ صبور آوردهای
ای ثواب زائرانت جنّت این عشّاق را
با کدامین عشق از نزدیک و دور آوردهای
در مسیر از حرم تا جمکران، گفتم به مهر:
در نگاهت مژدهی صبح ظهور آوردهای
این غزل را لحن داودی سزا باشد «بشیر»!
بیتهایی چون مزامیر زبور آوردهای
- سه شنبه
- 24
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 15:36
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
سیدبشیر حسینی میانجی
ارسال دیدگاه