"هوالمحسن" سرآغاز غزل شد
دمی که آتش دل، مشتعَل شد
هماره هست مشتاق شهادت
کسی که مرگ در کامش عسل شد
شهادت بهترین پاداش عشق است
نصیب قلب لبریز از اَمل شد
کسی که باب علم هستهای بود
زلال اندیشیاش ضرب المثل شد
گهی بر خواب غفلت رفت دولت
وَ گاهی هم خروس بی محل شد
یلی را خصم بی ایمان ترور کرد
که هریک رهروانش نیز یل شد
به هنگام اذان مغرب شهر
شهادت معنیِ خیرالعمل شد
وضو با خون گرفت و کرد سجده
قرین رحمت حیّ ازل شد
به سوی روضهی رضوان سفر کرد
و مهمان خدای لم یزل شد
دو دستور مهمّی داد خورشید
معمّای شب تاریک حل شد
شهادت فخر "فخریزاده"ها هست
که این، مشهور در بین الملل شد
به گوشم "باکری" دوش آمد و گفت:
"بشیر"ا این غزل خیلی "گوزل" شد
- سه شنبه
- 24
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 15:45
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
سیدبشیر حسینی میانجی
ارسال دیدگاه