مروئید ای گلستان ها دگر بوی حسینم نیست
مرا باغ و بهاری بی گلِ روی حسینم نیست
متاب ای ماه از این آسمان برچین بساطت را
که در آئینه ات رخسار نیکوی حسینم نیست
صدای گریهء شش ماهه اش مانده ست در گوشم
میان حجره ها کوکوی تیهوی حسینم نیست
چه می گردی صبا در کوچه های خالیِ یثرب؟
چه حاجت شانه راجایی که گیسوی حسینم نیست
کنیز اویم و ام البنین بودن نمی خواهم
هزاران جعفر و عباس یک موی حسینم نیست
نماز مستی ام را عفو کن یارب قضا کردم!
از آن روزی که محراب دو ابروی حسینم نیست
مزاری داشتم در گوشه ای از کربلا ای کاش
بهشت آرزوهایم به جز کوی حسینم نیست
"وفا"پیشانیِ حریتش بی مُهر می ماند
سری که وقت رحلت روی زانوی حسینم نیست
- سه شنبه
- 24
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 16:32
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
وفا منافی اردبیلی
ارسال دیدگاه