با دلی تاریک ، کوچه ای باریک
دشمن آماده ، دومی نزدیک
مادری غمگین ، دشمنی از کین
حسن نبینه ، دستای سنگین
مادر افتاد پشت در
میخ و مسمارو دیوارو در
در افتاده به روی مادر
چِل نفر رد شدن از رو در
دست علی رو بستن
غرور حسن رو شکستن
حرمت زهرارو شکستن
با لگد پهلوشو شکستن
لکه خونه روی زمین ، گوشواره افتاد رو زمین
نکشید دست حیدرو ، زهرا خورده روی زمین
...................
(بند دوم)
تا که در افتاد ، مادری افتاد
دوتا گوشواره ، رو زمین افتاد
گریز حضرت رقیه (س)
دختری خسته ، دستای بسته
گوشای پاره ، فرق بشکسته
تو مدینه غوغا بود
سر سوختن در دعوا بود
مغیره غلافش بالا بود
انگار که روز عاشورا بود
گریز حضرت رقیه(س)
گوشوارشو کشیدن
دنبال رقیه دویدن
لباس های پارشو دیدن
دخترای شامی خندیدن
زهرا تو کوچه افتادو ، رقیه تو بیابونا
زهرا پشت فشار در ، رقیه زیر دست و پا
- سه شنبه
- 24
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 20:49
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
کربلایی جواد محمدی
ارسال دیدگاه