از خاکِ حرم شده ست آب و گلِ من
از دوری کربلاست آهِ دل من
آواره و بیچاره پناه آوردم
عمریست که شش گوشه شده منزل من
شد حال دلم هر شب جمعه آشوب
شد روضۂ مکشوفِ عطش قاتل من
سوزانده مرا خشکی لبهای حسین(ع)
انداخته آتش به دلِ محفل من
بیتابِ تنِ بی سرِ او هستم و کاش
گردد به فدایش سرِ ناقابل من
در غربتِ قتلگاه افتاد به خاک
تنها شدنِ حسین(ع) شد مشکل من
میگفت به روی تل پریشان زینب(س)
افتاده به زیر نیزه ها، حاصل من
میگفت بیا و خواهرت را دریاب
عریان شده مثل پیکرت محمل من!
- پنج شنبه
- 26
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 14:44
- نوشته شده توسط
- مرضیه عاطفی
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه