رفتي از دستم ، مونده رو سینم داغت
حرمله گفت با خنده ، چه گُلي چیدم از باغت۲
سخته برام ، خیمه برم
موندم برم ، یا که نرم
قُنداقت پُرِ خُونه
پاهام دیگه بي جُونه
رفتي بي من چرا بابا
مادرتم گریونه
واویلا علي اصغر
گریه نکن بابا ، رو زده ام بَهر آب
مادرتو میبینم ، کنار خیمه بي تاب۲
شش ماهه ام ، پَرپَر شدي
پیش چشام ، بي سَر شدي
لبات ترک خورد بابا
اما ندادن بِت آب
نسوخت دلاشون حتي
دیدن که هستي بي تاب
واویلا علي اصغر
خیلي دعا کردم ، یکم بباره بارون
بمیر واست مادر ، که حنجرت شد گُلگُون۲
بیخود نبود ، مُضطر شدم
از داغ تو ، پَرپَر شدم
جلوي چشمام دیدم
سَرتو زد رو نیزه
رفتي اون بالا بازم
اشکه چشمات میریزه
واویلا علي اصغر
- پنج شنبه
- 26
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 20:37
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
عباس شعرباف
ارسال دیدگاه