کرمت دست گرفت و به دلم جا انداخت
نامه ام بود سیاه و قلم امضا انداخت
از گدایی به چه جایی که تنّزل کردم
وَ در این بین..نگاهِ تو به بالا انداخت
قصدم این بود که نوکر بشوم،دیدم که
آبرویت.. طرفم منصبِ آقا انداخت
این حسن بود که با عزّت و با یکرنگی
در دلم ولوله ی حضرت زهرا انداخت
"جذبِ این خانه شدم تا ابد هم می مانم"
"تا نَفَس هست فقط نامِ تو را می خوانم"
ای حسن جانِ لبِ شیر خدا ..اِرحمنی
نورِ چشمانِ امیرالامرا..اِرحمنی..
به همان اُنسِ میانِ تو و مادر سوگند
به منِ خسته و افتاده ز پا..اِرحمنی
مستحقم که پُر از خواسته ام مفلوکم
خواهشاً گوشه ی چشمی به گدا ارحمنی
خرجیِ زندگیم را تو فراهم کردی
لطفِ خود قطع نکن از فقرا..اِرحمنی
"ای کریمِ دو جهان با کرمت خوشبختم"
"حضرتِ عشق به زیرِ عَلَمت خوشبختم"
برود هرکه از این در بخدا پاخورده
هرکسی که نشود عبدِ شما پاخورده
درِ این به اخلاص بها می بخشی
هر کسی داشت به عُجب و ریا پا خورده
یادم افتاد از آن کوچه و از چشمانت
یادم افتاد غرورت ز جفا پا خورده
آه از آن لحظه ی جانکاه که لرزیدی تو
چادرِ مادرتان ..خیرالنسا پا خورده
"یا حسن روضه بخوان تا که بمیرم پایت"
"بغضِ دل را بشکن ای بفدای نایت"
- شنبه
- 4
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 18:55
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه