وقتی كه چشم خلق خدا ناسپاس بود
تنها خدیجه بود كه گوهرشناس بود
تاسر نهد به پای رسول امیـن ز شوق
در بارگاه عشق پُر از التماس بود
این افتخار اوست كه در طول عمر خویش
بابهترین پیمبرحق درتماس بود
گنجینۀ معارف ایمان و منزلت
آئینـه ی تجلی و پّر انعكاس بود
مال و منال را به فقیران مكه داد
كی در كمند نفس و طعام و لباس بود
خوف و رجای او به ره دین حق گذشت
از جاهلان مكه كجا در هراس بود
غفلت نكرد لحظه ای از حق،خدا گواست
تا آخرین نفس به جهان حق شناس بود
روز و داع خویش «وفائی »از این جهان
آزرده دل ،به خاطر آن باغ یاس بود
- شنبه
- 4
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 22:1
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه