نازلشده از دوست به فرقم چه بلایے
غیر از تو و نامت به لبم نیست نوایی
انگشت نما کرده مرا عشق تو اے دوست
رسوا شده ام نیست از این عشق ابایی
یڪ بار دگر نغمه اے از عشق شنیدم
باز این دل سرگشته ے من گشت هوایی
با عشق عجین گشته:فراق است فراق است
لعنت به تو اے واژه ے منفور جدایی
هر دفترے از عشق که دیدیم و شنیدیم
این درد دل مشترکش بود:کجایی
من بے خبرم از تو چرا یاد نکردی
از من،نکند سر زده از بنده خطایے؟
یوسف به لباسے پدرش را خبرے داد
یڪ جمله ے قدسے چه حدیثے چه نوایے:
ألقوه علے وجه أبے یأت بصیرا
به به چه عطایے چه عطایے چه عطایی
اے یوسف گمگشته زهرا(س)کَرمے کن
یڪ پیرهن کهنه عطا کن به گدایی
جارو زده ام صحن دلم را به هوایت
من چشم به راهم که همین جمعه بیایی
- دوشنبه
- 6
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 2:35
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
جواد محمودآبادی
ارسال دیدگاه