با نگاهِ خود مرا پیغمبری تر می کنی
از پلیدی ها و زشتی ها..بری تر می کنی
می کنی معنا ولایت را برای اهلِ دل..
با نگاهِ خود دلم را حیدری تر می کنی
نامِ زیبایت حسن فخرّیه ی آلِ علی..
سینه راباعشق زهرا محشری تر می کنی
خیرِ هرکس را بخواهی ای عزیزِ بوتراب
اهلِ روضه می کنی و مادری تر می کنی
خوش به حالِ آن کسانی که فقیرِ این درند
با کراماتت گدایان را..جری تر می کنی
آبرو آورده ام ..کی می خری این بینوا؟
با گذشتت نوکرت را قنبری تر می کنی
این تو بودی که عزیزم کرده ای پیشِ همه
روسیاهِ خانه ات را دلبری تر می کنی
در میانِ خلوتت خیره نشو بر کوچه ها
صورتت را باز هم نیلوفری تر می کنی
شمّه ای برگو چه آمد بر سرت حرفی بزن
با سکوتت روضه را خاکستری تر می کنی
- سه شنبه
- 7
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 20:37
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه