• دوشنبه 3 دی 03


امام حسن مجتبی(ع)، مدح و ولادت -(رمضان سفره احسان خودش را انداخت...)

456

رمضان سفره احسان خودش را انداخت
سفره را با قدم یوسف زهرا انداخت

تازه از نیمه ماه است سرآغاز کرم
پس حسن سفره اکرام به هر جا انداخت

آمد و شهر مدینه نفسی تازه گرفت
شور و حال دگری بر دل شیدا انداخت

با نگاهش دل زهراست که آرام شده
چون نظر در نظر حضرت زهرا انداخت

مصطفی بوسه گرفت از رخ همچون عسلش
اینچنین بر رخ او یک گل زیبا انداخت

مرتضی شاد شد و "حَول ولا.."یی خواند و..
بر کف دست گدا سکه اعلا انداخت

ماه تصویر خودش را به دو چشمانش دید
بعد از آن سوی حسن چشم تماشا انداخت

آن طرف خیره به رویش شده خورشید افق
این طرف زهره نظر بر قد و بالا انداخت

از دمش بوده اگر حضرت عیسی زنده است
او نفس را به دمِ گرمِ مسیحا انداخت

اذن او بوده که دریا شده بر موسی باز..
دست او بوده عصا در دل دریا انداخت

آمد و در دل دلداده ی خود گرمی عشق، 
بر دل دشمن خود وحشت سرما انداخت

در جمل هم پسر فاطمه با یک ضربه
شتر قائله را، شادیِ مولا انداخت

صلح او اولِ پیروزی عاشورا بود
صلح او عایشه را از نفس حتی انداخت

هم به ارباب خودش ذکر حسن را آموخت
هم خودش حرزِ حسن گردنِ سقا انداخت

عزّت عالم و آدم، ثمرش قاسم بود
که سر ازرقیان را همه در جا انداخت

کربلا صحنه ی ایثار حسن ها شد که..
..گفت"لایوم.."نظر جانب صحرا انداخت

کودکی بود که بین گذر کوچه شکست
عاقبت هم گذر کوچه اش از پا انداخت

میرسد مهدی و..، روزی همگان می گویند
حسنی باز نقاب از روی سیما انداخت

حرمش هم به خدا حال و هوایی دارد
او خودش شوق حرم را به دل ما انداخت

تا که گفتیم حسن حاجت ما را دادند
کار ما را نشد اصلاً که به فردا انداخت

خوش به حال دل آن شاعر دلسوخته که
بر عبای کرمش دست تمنا انداخت

آمدم "ملتمس" کوی حسن جان باشم
قرعه ی شعر به نام مَنِ رسوا انداخت

  • سه شنبه
  • 7
  • اردیبهشت
  • 1400
  • ساعت
  • 20:42
  • نوشته شده توسط
  • طاهره سادات مدرسی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران