وقت سَحر با حالِ غَم
راهيه مسجد شُد آقا
بَستن جلوي راهشو
با بالشون مُرغابیا ۲
اذون صبح ، مسجدُ میگه حیدر
امّا بمیرم ، براي بار اخر
خدا میدونه ، که الان تُوي محراب
با ضَربه شمشیر ، آقامون میشه پَرپَر ۲
با کینه آخرش زدن
شُده فرق سَرش دوتا
میگه فُزتُ رَبِ الکَعبه
رستگار شُدم به خدا
یاابالایتام یا علي
میچکه از عَمامه خُون
تُو کوچه حیدر نیمه جُون
افتاده یاده فاطمش
راه میره امّا قد کمون ۲
رو خاکا اینبار ، خود حیدر افتاده
حسن دوباره ، یاده مادر افتاده
بمیرم آقام ، رو زمین رَد خُون دید
بازم به یاده ، میخ اون دَر افتاده ۲
میگه پاشو بریم بابا
چرا اُفتادي رو زمین
بمیرم غَرق خُون شدي
حال زار منم ببين
یاابالایتام یا علي
- پنج شنبه
- 9
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 0:16
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
عباس شعرباف
ارسال دیدگاه