نماند آخر برایم حاصلی جز اشک پنهانی
ندارد دردهای کهنه ام انگار درمانی
به دنبال سراب افتاده اند این قوم سرگردان
ندارد جستجوی پوچشان جز یاس پایانی
به درگاه خدا دستی به سوی کدخدا دستی
"دریغا کو مسلمانی دریغا کو مسلمانی"*
تو هم باید به خون خلق باشی تشنه ای کاسب
که پر رونق تر از آدم فروشی نیست دکانی
به شیطان چشم یاری.. نه! به یاران زخم کاری.. نه!
"چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی"
به رغم خواهش کوتهنظرهای بلاتکلیف
بلندآوازه تر شد هیبت نام سلیمانی
درختیم و به پیکر زخم از فرزند خود داریم
ولی با ما حیاتی هست از خون شهیدانی
- جمعه
- 10
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 16:14
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
سید علیرضا شفیعی
ارسال دیدگاه