داغش هنوز در دلمان داغ مانده است
داغ شقایقی که بر این باغ مانده است
مردی که ملّتی ز وجودش غرور داشت
مردی که در میانه ی میدان حضور داشت
سردار اگرچه رفت ولی ما نمرده ایم
دندان ز خشم و کینه ی دشمن فشرده ایم
ما چون نسیم، دست نوازش نمی کشیم
طوفان شدیم و منّت سازش نمی کشیم
ما از تبار آرش و سلمان و رستمیم
بر حفظ شأن و عزت ایران مصممیم
دل خوش به یک مذاکره کردید چند سال
سرگشتگی و ذلت و تردید چند سال؟!
کِی از سرِ مذاکره سامان گرفته ایم؟
گر هم نتیجه بود ز میدان گرفته ایم
میدان نبود، گرگ سر سازشی نداشت
روباه در مذاکره ها خواهشی نداشت
شر از سرِ رشادت این خاک کم کنید
این نکته را به سر درِ ایران علم کنید
ایران دچار دیو هراسی نمی شود
میدان فدای دیپلماسی نمی شود
- جمعه
- 10
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 20:43
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
محسن مرادنوری
ارسال دیدگاه