با این زبان که غیبت و دشنامش عادت است
دیگر چه جای توبه و عرض ندامت است
.
هر دم پی گناه به دام گناهی دگر شدم
عمرم به سر رسید و دلم در اسارت است
از ادعا پُرَم ، تهی از علم و حکمتم
تنها ثمر به خرمن عمرم جهالت است
.
از حرف حق گریزم و در بند باطلم
غرق تعصبم ، همه کارم لجاجت است
.
کار دلم نفاق و دورویی و کینه است
کار زبان تملق و عرض ارادت است
.
روحی خسیس دارم و دستم گشاده نیست
وقت نیاز خلق دلم بی سخاوت است
.
اشک یتیم لرزه نینداخت بر دلم
این بی تفاوتی همه اش از قساوت است
.
یاران ز نور وقت سحر فیض می برند
بیچاره من که سهم دلم سیل ظلمت است
.
با این همه بدی اگر اهل سحر شدم
حیرت مکن که دلبر من با کرامت است
.
شیطان برو بسوز که نقص از دلم برد
یار خدایی ام که سراپا عنایت است
.
یا رب ز عطر سیب معطر نما مرا
این بوی آسمانی اهل شهادت است
.
عطر حرم بزن به دلم یار را بگو
امشب تمام نیت من یک زیارت است
- یکشنبه
- 12
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 3:49
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
ارسال دیدگاه