• سه شنبه 15 آبان 03


شهادت مولاعلی(ع) -(وصال فاطمه یک عمر بود خواب و خیالش...)

619

وصال فاطمه یک عمر بود خواب و خیالش
دهید مژده اش اکنون، که میرسد به وصالش

به یاد یار غریبش مدام خون جگر خورد
گذشت در غم او، روز و هفته و مه و سالش

اگرچه رفته برون سالها ز شهر مدینه
هنوز خاطره هایش نمیرود ز خیالش

از آن زمان که شکستند استخوان هما را
فتاده است چو پروانه شعله در پر و بالش

گریست عمری و یک تن نگشت یاورش افسوس
کنون که او شده خندان، کنند گریه به حالش

رخش چو قرص قمر داشت جلوه در دل محراب
که تیغ خصم ستمگر شکافت تا به هلالش

طبیب دید حسن گرمِ «یارب» است و به سردی
بگفت: وایِ دلِ او و آرزوی محالش!

نهاد ماهِ فروخفته پا به خانۀ خورشید
ستاره بار شد از شوق، آفتابِ جمالش

همیشه داشت سؤالی ز روگرفتنِ زهرا
نگیرد امشب الهی، علی، جواب سؤالش

سعادت دو جهانت گر آرزوست، فقیرا
مدار دست ز دامان لطف حیدر و آلش

  • یکشنبه
  • 12
  • اردیبهشت
  • 1400
  • ساعت
  • 3:53
  • نوشته شده توسط
  • طاهره سادات مدرسی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران