دل اندر آتش عشق آتشین است
زبیخ و بن بسوزم دل غمین است
هزاران جمعه یارب آمد ورفت
مرا دل از فراقش چون حزین است
الهی یا الهی یا الهی
دلم مجنون شاه بی قرین است
به روز آرامش و خوابم به شبها
حرامم از غم آن یاسمین است
اگر ناید برون از پرده یارم
من احوالم خداوندا همین است
چنانَم آتش افکنده به جانم
فراقش ،مرگم اکنون در کمین است
چه ناقابل بود جان از برایش
هم اورا اجر دیدن بس ثمین است
به هردم «ثاقبم»بیمار و عاصی
هماره کار من دادو انین است
- یکشنبه
- 12
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 19:54
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
کربلایی فخرالدین اسکندری
ارسال دیدگاه