توشه انسی و جانی _ رهبرکون و مکانی
نه چنین است که گفتم _ به جهان روحی وجانی
تونه ارضی نه سمایی _ نه زمانی نه مکانی
رحمتی واسعه داری _ کهکشانی،نه ،جهانی
من پی حق و حقیقت_غافل از اینکه تو آنی
قاصرم وصف تو گویم _ چوگلی،غنچه دهانی
ای لب لعل توهمچون _ سنگ سُرخین یمانی
ابروانت به چه ماند_ چه نویسم؟ به کمانی
حسن رویت ،چه بگویم _ به شبم ماه جهانی
مه کجا روی تو جانا _ شمس در پرده نهانی
به خطا شد قلم آقا _ توهم اینی تو هم آنی
برتر از مهری و ماهی _ نه چنینی نه چنانی
مام گیتی نتواند _ که بزاید چوتو ثانی
جز هوایت به سرم نیست _ حق بداند وتو دانی
من غلام درکویت _ گستراننده ی خوانی
ای عطا کرده به عبدت _ آب نوشینم و نانی
جانم از آن تو باشد _ صاحب کشور جانی
جان ناقابلم آقا _ میتوانی بستانی
خواهی اَر روح مرا هم _ بستانی، میتوانی
سر ز موسای کلیمی _ به زعیسای زمانی
یاور ختم رسولان _ همسر فخر زنانی
در جدلگاه و رشادت _ تو سرآمد به یَلانی
من کجا وصف تو جانا _ روح قدسیِّ بیانی
چه بلاغت چه فصاحت _ خود اینی خود آنی
خِبطِ شیرین قلم شد _ ذوالکرامی لا مکانی
در تو آیات الهی _ متجلی به معانی
چه شکوهی چه جلالی _ عطر خوشبوی جنانی
از ازل تا ابدیت _ سرور جمله سرانی
تیغ کین بر سرت آقا _ زده آن ملحد جانی
رسته از هر دو جهانی _ نه بر اینی نه بر آنی
مات و حیران همه عالم _ بحر فضلی بی کرانی
به خدا روز جزا هم _ شیعه را خط امانی
دست به دامان تو هستم _ جان زهرا نرهانی
خوشم از فعل تو جانا _ نرهانی ، برهانی
باری ای باب کرامت _ تو شهنشاه شهانی
من تهیدستم و عاصی _ تو کریمی تو کیانی
فخر«ثاقب» شد همینم _ که به شهر رمضانی
زکرامت بنمایی _ قدمی رنجه به آنی
به دم آخر عمرم _ به وصالت برسانی
مِیَم از جام ولایت _ بچشانی بچشانی
- یکشنبه
- 12
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 20:23
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
کربلایی فخرالدین اسکندری
ارسال دیدگاه