به چشمای زینب
خواب نمیاد بابا
امشب گرفتم من
کناره تو احیا
نداری نا دیگه
پهلوونه خیبر
با سره غرق خون
افتادی تو بستر
تنم می لرزه تا. می بینم چشمای ترت
کاشکی به جای تو بمیره بابا دخترت
وااای
هنوز داغی بر روی جگر داری
هنوزم نگاه به میخ در داری
ابر بهاری
. از غم میباری
بابای خوبم. باباجون بابا جون
بابای خوبم
می زارم تو دستم
دسته پینه بستت رو
می بوسم با گریه
چشم نیمه بستت رو
معلومه از حالت
مسافری بابا
اینجوری که پیداس
می خوای بری بابا
شبیه مادرم توهم وصیت می کنی
میگی از قتلگاه صحبت غارت می کنی
واای
می گی از سره بریده از قفا
می گی از تنه به روی خاک رها
از دریا می گی
از سقا می گی
بابای خوبم. بابا جون بابا جون. بابا ی خوبم
رسیده روضه به
غروبه عاشورا
پیکری افتاده
عریان روی خاکا
می بوسه رگهای
بریده رو خواهر
می خونه روضه با
چشمای خون مادر
کناره اب بودی با لب تشنه کشتنت
بی یارو بی پناه با تیر و دشنه کشتنت
واای
روی نیزه ها زدن سره تورو
می برن اسارت خواهره تورو
میره به بازار
در بین انظار
غریبم حسین. غریبم غریبم حسین
- دوشنبه
- 13
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 3:45
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
رضا نصابی
ارسال دیدگاه