بوسیده ام چشم ترت را جای مادر
مرهم شدم بال و پرت را جای مادر
أمّ أبیهایت شدم! احساس کردی-
دلشوره های دخترت را جای مادر
با بغض ِ سنگین خانه داری کردم و خوب
جارو زدم دور و برت را جای مادر
مضطر شدم با لرزش دستان سردت
دیدم نگاهِ مضطرت را جایِ مادر
بابای مظلومَم شکستم تا که بستم
وقت سحر زخم سرت را جایِ مادر
دادی سلام ِ آخرت را با اشاره
دادم جوابِ آخرت را جایِ مادر
تا چشم هایت بسته شد قلبم تکان خورد
دیدم غم ِ شعله ورت را جایِ مادر
بوسید دستم را حسن(ع) با گریه آرام
تا جمع کردم بسترت را جایِ مادر!
- دوشنبه
- 13
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 14:22
- نوشته شده توسط
- مرضیه عاطفی
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه