الهی برایِ غربت آقام بمیرم .. الهی برا مظلومیت آقام بمیرم ..
شب آخری پیغمبرُ در عالم رویا دید، گله کرد؛ یا رسول الله دیدی با من چه کار کردند اینها؟.. پیغمبر فرمود علی جان نفرینشان کن .. (به نظرت چه جوری نفرینشان کرده علی؟.. نگفت خدا اینارو عذاب آسمان و زمین .. بدترین نفرین این بود گفت خدایا علی و ازشون بگیر .. خدایا اینا منو خسته کردن ..)
نکنه هنوزم دوران غربت علی باشه .. قربونِ اون آقایی که شبا می اومد تو خونۀ یتیما در میزد .. یتیمه درُ باز میکرد با یه اخمی چرا دیر کردی؟.. میگفت ببخشید؛ نه تو دیر کردی تو قول داده بودی برای داداشم مرکب بیاری برا من عروسک بیاری صدا میزد این عروسکت، پس مرکب داداشم کو؟.. صدا میزد برو بیدارش کن براش یه مرکبی آوردم هم امن هم راحته .. میدیدن زانو میزنه رو زمین کف دستاشُ گذاشته رو زمین ..
این آقایی که اینجوری برا بچه یتیم مرکب شده، همه هست و نیست عالمه .. ستون عرشِ .. قربونت بشم بچه هاتُ سوار یه ناقه هایی کردن ناامن بود.. این همه به این مردم خدمت کردی..
مردم ما که روضه نمیخونیم فقط گریه کنیم، روضه ها برا درس برا عبرتِ ..
یه وقتی فکر نکنی تو کوفه و مسجد کوفه داشت میگفت خدایا من از ایناخسته شدم اینا همه عافیت طلب بودن" نه .. روایت میفرماید وقتی تو مسجد داشت این جمله رو میگفت صدایِ بیوه زن ها و همسران شهدا و خانواده های شهدای صفین از خونه های کوفه بلند بود این همه کوفه شهید داد پای علی ولی تا آخرین قدم با علی نموند ..
بمیرم برای آقایی که انقدر غریبش کردن این روزایِ آخر وقتی داشت حرف میزد هی میگفت به خدا من مومنم .. پیغمبر به من گفت من مومن از دنیا میرم ..
بعضی ها مظلومیتشون با شهادتشون تموم میشه اما مظلومیت علی باور کن بعد شهادتش بیشتر شد ..
لذا وقتی بعد از سالها دستور دادن دیگه کسی بالایِ منبر علی(ع) رو صب و لعن نکنه میگن اون خطیب تا این دستورُ شنید تو مدینه تو شهر پیغمبر تو نماز بدون لعن خطبه رو تموم کرد میخواست پله رو بیاد پایین مردم بی شرفی که نشسته بودن همه صدا زدند یاخطیب السنه ..
یعنی لعن علی یادت رفت علیُ چرا لعن نکردی چقدر مظلوم ..
شب بیست و سوم روضه مُ اینجور بگم .. بریم کربلا ..اون نانجیب وقتی کارِ ابی عبدالله رو تموم کرد، ایستاد کنارِ لشگر، بچه هارو اسیر کردن حالا میخوان از کربلا ببرن نانجیب شروع کرد خطبه خوندن صدا زد ببینید گوش بدید این بچه ها اسیر معمولی نیستن .. این زنُ بچه زن و بچه پیغمبرن .. اینا خانواده علی اند انقدر سخت به اینا بگیرید ..
ما همه تلاشمون اینه اینارو خردشون کنیم این خانواده یه چیز دارن به نام کرامت انقدر کریم و کرامت و طبع بلند دارن حالا حالاها به ما رو نمیزنن .. انقدر باید اینارو گرسنه نگه داری التماستون کنن غذا بهشون بدی ..
لذا وقتی همین خطیب ملعون اومد پیش یزید حرام زاده صدا زد امیر انقدر گرسنگی بهشون دادیم اینا التماس بکنن یک کلمه التماس نکردن .. یکی شون به مانگفت من گرسنمه ..
لذا امیر مجبور شدم دستور دادم حالا که التماس نمیکنن انقدر این بچه هارو با تازیانه بزنید تا التماستون کنن نزنیدشون ..
خود ملعونش میگه وقتی ما این بچه هارو تازیانه میزدیم اینا یه دونه آخ نگفتن ..
فقط بیشترین کاری که میکردن این بود دستاشونُ آستین هاشونُ میگرفتن جلوی صورتشون تازیانه به سرُ صورت نخوره .. بعضی موقع ها هم که خیلی سخت میشد میدیدم این بزرگترهاخودشونُ می انداختن رو بچه ها کمتر کتک بخورن ..
یه باغچه گل با ساقۀ شکسته
خرابه و مُخَدراتِ خسته
بعد تو ما یه روز خوش ندیدیم
قسم به هر نافلۀ نشسته
نیستی شده کنجِ خرابه خونم
دخترا میزنن زخم زبونم
بزار بگن بابات تورو نمیخواد
دوست دارم دوستم داری میدونم
قصۀ غصه هام نداره آخر
حق بده تارِ چشم دائمم تر
اما بابا سوی چشامُ کم کرد
ضربۀ بی هوای سیلی بیشتر
چقدر صدا زدم بابا کجایی
خسته تو صحرا گم شدم خدایی
من که اصلاً شمرُ حلال نکردم
زجر و حلال نکن توام بابایی
بریم یه جایی که گله نباشه
بین من و تو فاصله نباشه
هر جایی پیشم باشی خوبه اما
بریم یه جا که حرمله نباشه
محاسنتُ کی به خون کشونده
خاک یتیمی روسرم نشونده
عیبی نداره دستاتو نداری
مویی واسه شونه شدن نمونده
- چهارشنبه
- 15
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 16:48
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
ارسال دیدگاه